انسانم آرزوست


سلام
کپی مطالب وبلاگ بلامانع است
اگه خواستید میتونید با ذکر منبع مطالب رو منتشر کنید.

گمشده این نسل اعتــماد است نه اعتقــاد
اما افسوس ! که نه بر اعتماد , اعتقادیست
و نه بـــر اعتقــــادشـــان اعتمــــــــــــــاد...

عشق یعنی خـــــــــــدا
یعنی امـــام زمـــــان(ع)
یعنی پـــــــدر و مــــــادر
یعنی همســـر و فــرزند
یعنی همنـــــــوع خودت
و عشق یعنــــی خودت

............................................

مـن خویشــــــاوند هر انســـانی هستم

که خنجــــر در آستین پنـــــهان نمی‌کند.

نه ابـــــــــــرو درهــــــــــــم میکشــــــــد

نه لبخندش ترفنـــد تجــاوز به حق نـان و

ســـــــــایه‌بان دیگــــــــــــــران اســــــت.

مـــــن یک لـــر ِ بلـوچم، یک کـــردِ عــرب،

یک تـــرکٍ فـارس‌، یک آفــریقایی اروپایی

یک استرالیایی آمریکایی و یک آسیایی‌ام،

یک سیــاه‌پوستِ زردپوستِ ســـرخ‌پوستِ

سفیــــدم که نه تنـــها با خــودم و دیگران

کـمترین مشکلی ندارم بلکه بـدون حـــضور

دیگـــران وحشت مــــــرگ را زیـــــر پوستم

احســــــــــــــــــــــــاس میـــــــــــــــکنم.

من انسانی هستم میان انسان‌های دیـگر

بر سیـارهٔ مقــــدس زمین، که بدون حضور

دیگــــــــــران معنـــــــــــــایی نــــــــــدارم.

ترجیح میدهم شعر شیپور باشد،نه لالایی!


"انســـانم آرزوســت"

پیام های کوتاه

آخرین نظرات

پیوندهای روزانه

۹۸ مطلب با موضوع «راز و ناز» ثبت شده است



ارزش های تعبیر و تفسیری بتدریج گسترش می یابند ،
و از هر خصوصیت آن خصوصیات و مسائل دیگری به بار می آید ،
از جمله کیفیت " مقایسه ای " بودن آنهاست که
تنها از طریق مقایسه با متضادشان ممکن است .

در مقایسه رقابت مستتر است ،
وقتی کودک متوجه می شود والدینش در مقابل دیگران ،
به گونه ای متفاوت از آنچه واقعا هستند رفتار می کنند ،
و گویی بین انسانها نوعی رقابت و درگیری وجود دارد ،
او در می یابد تمام ارزشها و اصولی که تحت عنوان تربیت به وی ارائه می شود ،
در واقع ابزار و حربه همین جنگ و مبارزه است ،
و از اینجا به بعد کودک دیگر زندگی نمی کند ،
او به تنها چیزی که می اندیشد مبارزه و کسب برتری ارزشی است ،
و به تمام جریانات و پدیده ها به عنوان ابزاری برای کسب ارزش ها می اندیشد .

 

ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۳
انسانم آرزوست

 

همزمان با این جریانات مسئله دیگری شکل می گیرد ،
از تراکم تعبیر و تفسیر ها در ذهن یک پدیده موهوم در حافظه انسان شکل می گیرد ،
که آنرا " من " یا " هویت روانی " خویش خواهد شناخت .
تا قبل از اینکه کودک با زبان تعبیر و تفسیر آشنا شود ،
پدیده ای به نام " من " برای خودش متصور نیست ،
اما پس از آنکه ما اعمال و رفتار کودک را ارزش گذاری نمودیم ،
از تراکم این توصیف ها در حافظه کودک یک مرکز موهومی بوجود می آید ،
که بچه آنرا " هویت روانی " یا " من " فرض می کند .

ادامه دارد ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۲
انسانم آرزوست

 

ﺷﺒﻲ "ﺳﻠﻄﺎﻥ " محمود ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛ ﺑﻪ ﺭئیس ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ: ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖ ﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ.

ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﻣﺨﺼﻮﺻﺶ ﺑﺮﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ . ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ ﺑﻩ ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، " ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ " ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ .ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻧﻤﯽﮐﻨﯿﺪ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ : ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﻓﺎﺳﺪ، " ﺩﺍﯾﻢﺍﻟﺨﻤﺮ " ﻭ "ﺯﻧﺎﮐﺎﺭ " ﺑﻮﺩ!
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩ
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﯼ ﻭﻟﯽِ ﺧﺪﺍ !
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ !!....
ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ " ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ " ﻭ ﺍﺯ "ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ " ﻫﺴﺘﯽ !

"ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ :
ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؟ !!
ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺑﻠﻪ ، ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ . ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻓﺴﺎﺩ ﻣﺭﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ؛ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ "ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﺎﻡ " ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺸﺒﺖ !ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﮑﻦ !!ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ !!!

ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ : ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩﺍﺕ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﺟﻨﺎﺯﻩﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ " ﻏﺴﻞ " ﻭ " ﮐﻔﻨﺖ " ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ . ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﻦ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ !!!

"ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ " ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ " ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ...
ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ "ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ "ﻋﻠﻤﺎ " ﻭ " ﻣﺸﺎﯾﺦ " ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ و ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ !!!

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ !
ﺑﺪ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﻮﺀ ﻇﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ " ﺣﺴﻦﻇﻦ " ﻭ ﺧﻮﺵ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺒﻤﺎﻥ ﺑﻔﺮﻣﺎ !...

ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ،
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ؛

ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ،
ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ.

"ﺷﯿﺦ بهایی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۸:۵۳
انسانم آرزوست

در کودک یک سری حالات و کیفیات ذاتی و معنوی هست ،
که اعمال و رفتار او تحت تاثیر آن حالات است .
مثلا به حکم یک احساس و کیفیت درونی میل دارد از
غذایی که می خورد به دیگری بدهد ،
یا اگر میلی در او نیست نمی دهد .
به حکم ماهیت ذاتی خود معاشرتی یا گوشه گیر است .
ذاتا ملایم و با گذشت یا گوشه گیر است ...
و بسیاری حالات و کیفیات دیگر که ماهیت انسانی او را تشکیل می دهد .
بعد از آشنایی با ارزش های تعبیری رابطه انسان با حالات درونی خود قطع می گردد ،
و در هر مورد طوری عمل می کند که ارزش ها به وی دیکته می کنند .
بعد از حاکمیت ارزشها بر ذهن ،
انسان دیگر صدای باطن خود را نمی شنود و با فطرت و اصالت خود بیگانه میگردد ،
رابطه اش با حالات درونی خود قطع می گردد و
پدیده ای که از خارج بر ذهن او تحمیل شده است ،
حاکم بر رفتار ، روابط و مجموعه زندگی او می شود ،
به عبارتی " انسان ماهیتی " تبدیل به " انسان اعتباری " و " قراردادی " می شود .

ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۵
انسانم آرزوست

 

برادر رزمنده سلام.

من یک دانش آموز دبستانی هستم

خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم.

 

من با مادرم رفتم از مغازه کمپوت بخرم قیمت هر کدام از کمپوتهارو پرسیدیم

اما قیمت آنها خیلی گران بود...

حتی کمپوت گلابی که قیمتش 25 تومان بودو از همه ارزان تر بود را نمی توانستم بخرم!

 

آخر پول ما به اندازه سیر کردن شکم خانواده هم نیست!

در راه برگشت کنار خیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم

برداشتم و چند بار با دقت آن را شستم تا تمیز تمیز شد

حالا من یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم

هر وقت که تشنه شدید از این قوطی آب بخورید تا من خوشحال بشوم

و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمک کنم.

 

بچه های توی سنگر برای خوردن آب توی این قوطی نوبت میگرفتند

آب خوردنی که همراهش "چند قطره اشک" بود...

 

 

"

 

حقیقت اینکه :

این مطلب تو اینستاگرام به چشمم خورد، ساختگی باشه یا حقیقی،

من یکی که خیلی آدم سخت باوریم کاملا باور دارم 

باور دارم که بچه های ما تو جبهه کارهایی کردن کارستون

باور دارم که خیلی از کارا تو جبهه با معجزه پیش میرفت، آره "معجزه"

باور دارم سربندها کار خودشون رو میکرد

باور دارم با ایمان به خدا میشه هر غیر ممکنی رو ممکن کرد

و باور شد میشه با دست خالی جلوی تمام دنیا ایستاد اگه :

اگه همه همدل و با ایمان باشیم

اگه همه به هدفمون ایمان داشته باشیم

و اگه همه با هم متحد باشیم

اتحاد ، چیزی که امروز بیش از هر چیزی به اون نیاز داریم...

 

با خوندن این مطلب مثل خیلی از مطالبی که اندر احوالات شهیدان گلمون هست

خیلی به حال امروز خودمو امثال خودم دلم سوخت و ناراحت شدم

که چقدر دنیای کوچیک و بی ارزشو پستی داریم

تمام دنیامون شده شکممون و با عرض معذرت یک وجب زیر شکممون!

هیچ کس و هیچ چیز برامون مهم نیست فقط و فقط خودمون، تمام!!!

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۵
انسانم آرزوست

 

از این استنباط دو نتیجه فاجعه بار بوجود می آید :

یکی در مورد ارتباط با عالم خارج ،
انسان چنان شیفته ارزش ها می گردد که
از دنیا و آنچه در آن می گذرد غافل می شود .
وی از ارزش های پیرایه ای برای خود هستی و عالم مخصوصی می سازد ،
و در آن عالم خودساخته بسر می برد یعنی ؛
با سایه زندگی رابطه برقرار می کند نه خود زندگی .
از اوهام ، پندارها ، تصاویر و تعابیر برای خود عالم ذهنی می سازد ،
و در آن عالم رویا گونه بسر می برد .

دوم مربوط به درون انسان و تغییر در ماهیت انسان است ،
که در جریان آشنایی با ارزش ها ماهیت ذاتی انسان از دست می رود ،
و به جای آن یک پدیده قراردادی و اعتباری حاکم بر وجود او می گردد .

ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۸
انسانم آرزوست

 

همانا مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادران خود صلح کنید و از
خدا پروا بدارید، امید که مورد رحمت قرار گیرید.
قرآن کریم، سوره حجرات، آیه ۱۰

تنها او داور بزرگ است او که رب همه جهانیان است.

و حضرت بقیه الله امام جهانی است.

شیعه بودن سخت است و ما تنها نام آن را به یدک میکشیم.

اما باید باران شویم ..بر خوب و بد بباریم.

خوب که معلوم خوبه اما بد یعنی بیمار بودن

و بیمار یعنی نیاز به طبیب داشتن .

تو طبیب باش …

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۰
انسانم آرزوست

یادمه هشت سالم بود
یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه تولید بیسکوییت!
ما رو به صف کردن و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم
وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون
خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن
من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن
واسه همین تو صف موندم
ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود
الان پنجاه سالمه، اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد!
خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزا رو رعایت کنم
ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوییتای تو دستشون لذت میبرن
از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به بیسکوییتای زندگی؟
اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکوییتای توی دستت میسنجند!


پرویز پرستویی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۱:۵۷
انسانم آرزوست

مرحوم حاج اسماعیل دولابی:
گفتم: عباس آقا با این درآمدت زندگیت میچرخه؟
گفت: خدا رو شکر ،کم وبیش میسازیم.خدا خودش میرسونه.
گفتم : حالا ما دیگه غریبه شدیم لو نمیدی!
گفت: نه یه خورده قناعت میکنم گاهی اوقات هم کار دیگه ای جور بشه انجام میدم ،خدا بزرگه نمیذاره دست خالی بمونم.
گفتم: نه. راستشو بگو
گفت: هر وقت کم آوردم یه جوری حل شده.خدا رزاقه، میرسونه.
گفتم: ای بابا ما نامحرم نیستیم. راستشو بگو دیگه!
گفت: توفکرکن یه تاجر یهودی توی بازار هست هر ماه یه مقدار پول برام میاره کمک خرجم باشه.
گفتم: آهان. ناقلا دیدی گفتم. حالا شد یه چیزی. چرا از اول راستشو نمیگی؟
گفت : بی انصاف سه بار گفتم خدا میرسونه باور نکردی یک بار گفتم یه یهودی میرسونه باور کردی.
یعنی خدا به اندازه یه یهودی پیش تو اعتبار نداره؟!
یه پیری بود توهمین تهرون
که میگفت:
هروقت گرفتاریم به همه رومیزنیم وقتی کسی کار ازدستش برنمیادمیگیم بریم درخونه خداروهم بزنیم شایدکاری کرد!
شایدخدایی باشه!
هی سجده میکنیما ولی هنوزخوب باورنداریم که یکی اون بالاهست که حواسش به ماست تااین شک به یقین نرسه همه خدات میشن الا خدا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۴
انسانم آرزوست

هرازگاهی
خودت را هَرَس کن...
شاخه های اضافیت را بزن..
پای تمام شاخه بریده هایت بایست...
تمام سختی هایت...
دردهایت...
باغبانی کن خودت را...
خاطرات بدت را...
سَبُک کن فکرت را...
از هرچه آزارت می دهد...
ریاضیدان باش...
حساب و کتاب کن...
خوبیهای زندگیت را جمع کن...
آدمهای بدِ زندگیت را کم کن...
همه چیز خوب می شود...
قول...
خوب می شود...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۵۵
انسانم آرزوست