پیرمردی تلفن همراه شو برد تعمیر کنه
تعمیرکار بعد از بررسی تلفن گفت پدر جان تلفن شما که سالمه و چیزیش نیست
پیرمرد با ناراحتی گفت:
پس چرا هیچکدوم از بچه هام زنگ نمیزنن...
پیرمردی تلفن همراه شو برد تعمیر کنه
تعمیرکار بعد از بررسی تلفن گفت پدر جان تلفن شما که سالمه و چیزیش نیست
پیرمرد با ناراحتی گفت:
پس چرا هیچکدوم از بچه هام زنگ نمیزنن...
پیرزن ازصدای خروپف هر شب پیرمرد شکایت داشت،
اما پیرمرد هرگز نمی پذیرفت.
شبی پیرزن آن صدا را ضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند.
اما صبح روز بعد پیرمرد هرگز بیدار نشد...
و آن صدای ضبط شده لالایی هرشب پیرزن شد ...
قدر لحظات هر چند سخت کنار هم بودن رو بدانیم
مادر مثل مداد میمونه هر لحظه تراشیده شدن و تموم شدنش رو میبینی...
اما پدر مثل خودکاره شکل ظاهریش تغییر نمیکنه فقط یکدفعه میبینی دیگه نمی نویسه...
تا هستند قدرشونو بدونیم...