انسانم آرزوست


سلام
کپی مطالب وبلاگ بلامانع است
اگه خواستید میتونید با ذکر منبع مطالب رو منتشر کنید.

گمشده این نسل اعتــماد است نه اعتقــاد
اما افسوس ! که نه بر اعتماد , اعتقادیست
و نه بـــر اعتقــــادشـــان اعتمــــــــــــــاد...

عشق یعنی خـــــــــــدا
یعنی امـــام زمـــــان(ع)
یعنی پـــــــدر و مــــــادر
یعنی همســـر و فــرزند
یعنی همنـــــــوع خودت
و عشق یعنــــی خودت

............................................

مـن خویشــــــاوند هر انســـانی هستم

که خنجــــر در آستین پنـــــهان نمی‌کند.

نه ابـــــــــــرو درهــــــــــــم میکشــــــــد

نه لبخندش ترفنـــد تجــاوز به حق نـان و

ســـــــــایه‌بان دیگــــــــــــــران اســــــت.

مـــــن یک لـــر ِ بلـوچم، یک کـــردِ عــرب،

یک تـــرکٍ فـارس‌، یک آفــریقایی اروپایی

یک استرالیایی آمریکایی و یک آسیایی‌ام،

یک سیــاه‌پوستِ زردپوستِ ســـرخ‌پوستِ

سفیــــدم که نه تنـــها با خــودم و دیگران

کـمترین مشکلی ندارم بلکه بـدون حـــضور

دیگـــران وحشت مــــــرگ را زیـــــر پوستم

احســــــــــــــــــــــــاس میـــــــــــــــکنم.

من انسانی هستم میان انسان‌های دیـگر

بر سیـارهٔ مقــــدس زمین، که بدون حضور

دیگــــــــــران معنـــــــــــــایی نــــــــــدارم.

ترجیح میدهم شعر شیپور باشد،نه لالایی!


"انســـانم آرزوســت"

پیام های کوتاه

آخرین نظرات

پیوندهای روزانه

۱۵ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

 

سلطان محمود را در حالت گرسنگی خوراک بادنجان بورانی پیش آوردند. خوشش آمد. گفت: «بادنجان طعامی است خوش.» ندیمی به تعریف از بادنجان پرداخت. سلطان چون سیر شد، گفت: «بادنجان سخت مضر چیزی است.» ندیم باز درباره مضرات بادنجان زیاده روی کرد. سلطان گفت: «ای مردک تا این زمان به تعریف از آن می پرداختی؟»

 

گفت: «من ندیم توأم، نه ندیم بادنجان. مرا چیزی باید بگویم که تو را خوش آید، نه بادنجان را».

عبید زاکانی ادیب توانا در این حکایت طنز به زیبایی، چهره نازیبای افراد چاپلوس را می نمایاند که می کوشند با چرب زبانی، ضدارزش ها را ارزش و بدی ها را نیکی، پلیدی ها را زیبا و یا برعکس اینها نشان دهند و مردم را بفریبند.

شگفتا که بیشتر افراد ضعیف و فرومایه که چیزی بارشان نیست و بر اثر روابط و زد و بندها به مقام و موقعیتی دست یافته اند، از مدح و ستایش این گونه افراد لذت می برند و بساطشان را روز به روز گسترش می دهند، ولی افراد بالیاقت و شایسته که نیازی به تعریف و تمجید بی جا نمی بینند، به شدت با آنها مقابله می کنند.

امام علی علیه السلام می فرماید: «زنهار پرهیز کن از چاپلوسی و تملق که از خصلت ایمان نیست».

ناگفته نماند تملق و چاپلوسی، شخصیت گوینده را تخریب و مخاطب را مغرور می سازد.

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۱۹
انسانم آرزوست

 

ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺗﻘﻠﺐ بچه تو ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ:
ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺟﻠﻮﯾﯽ
ﭘﯿﺲ ﭘﯿﺲ، ﻋﺪﺩ ۹ ﮐﺪﻭﻡ ﺑﻮﺩ؟
ﺟﻠﻮﯾﯽ: ﻫﻤﻮﻥ ﮐﻪ سرش ﮔﺮﺩﻩ
بچه: ﮔﺮﺩﯾﺶ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﺍﻭﻧﻮﺭ؟
ﺟﻠﻮﯾﯽ: ﮔﺮﺩﺍﻟﯿﺶ ﺳﻤﺖ ﭼﭙﻪ
.
.
.
بچه: ﯾﺎ حسین ﭼﭗ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺪﻭﻭﻭﻭﻡ ﻃﺮﻓﻪ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۵۸
انسانم آرزوست

 

اولین باجناق های جهان به نام های کافی و نعمت سوار یک خر بودند.

نعمت گفت:

اگر یک خر دیگر بود، کافی بود.

کافی گفت:

همین هم که هست نعمت است!

و اینگونه بود که بر اثر یک سوتفاهمی ساده،

رابطه باجناق ها به هم خورد...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۴۳
انسانم آرزوست

 

پسر: عشقم یه عکس خوشگل از خودت واسم بفرست.

دختر: چشم ولی تو هم محض احتیاط یه عکس از خواهرت واسم بفرست عشقم.
(شیطان سرپا ایستاده بود سیگارش را خاموش کرد و کف مرتبی برای دختر زد)

پسر: بدون معطلی عکس اون یکی دوست دخترش را واسه دختر فرستاد.
(بیچاره شیطون کم آورد و رو آورد به مصرف مواد مخدر و شیشه)
دختر:وای مرسی عزیزم ... الان عکسمو واست ایمیل میکنم

و عکس دوس دختر برادرشو فرستاد.
پسرک خوشحال اما
...

وقتی ایمیلشو باز کرد عکس خواهرشو دید ... !!!!


(این داستان باعث شد شیطان ادامه تحصیل بده،بعد از ظهرها هم کلاس تقویتی میره...)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۲۱
انسانم آرزوست

 

یه روز بابام یه گلدون با گلش خرید آورد خونه گذاشت رو تاقچه

آقا من تا سه روز بهش آب می دادم...

روز سوم وقتی از سر کار اومد، گلدونو برداشت،

یه سینی با چاقو آورد، شروع کرد به قاچ کردن گلدون.

اون جا بود که ما تازه فهمیدیم آناناس چیه!

(برگرفته از واقعیت های دهه شصت!)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۳ ، ۰۹:۲۳
انسانم آرزوست