نه کسی منتظر است . . .
نه کسی چشم به راه . . .
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه
نه کسی منتظر است . . .
نه کسی چشم به راه . . .
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه
احمق به این میگن
.
.
یک مبارزِ انتحاری ( ازطایفه القاعده ) که در انفجاری ناموفق دستگیر شده بود، مورد تفتـیش بدنی قرارمیگیرد.
متوجه میشوند که حفاظی آهنی برای مصون ماندن اعضاء تناسلیـش هم همراه دارد
علت راکه می پرسند میگوید دراین مأموریت که قراربود همراه بمب منفجر شوم میخواستم
درآن دنیا هیچ مشکل آمیزشی دربهشت نداشته باشم
دوسه مثقال خریت زخران چیزی نیست آدمی هست که الحق دوسه خروار خراست
انگار که از مشت قفس رستی و رفتی
یکباره به روی همه در بستی و رفتی
هر لحظهی همراهی ما خاطره ای بود
اما تو به یک خاطره پیوستی و رفتی
نفرین به وفاداریات ای دوست که با من
پیمان سر پیمان شکنی بستی و رفتی
چون خاطرهی غنچهی پرپر شده در باد
در حافظهی باغچه ها هستی و رفتی
جا ماندن تصویر تو در سینهی من! آه!
این آینه را آه که نشکستی و رفتی
فاضل نظری
شخصی مادرش الزایمر داشت...
بهش گفت مادر یه بیماری داری،باید بخاطر همین ببریمت آسایشگاه سالمندان...
مادر گفت:چه بیماریی؟
گفت :الزایمر... گفت:چی هست...
گفت:"یعنی همه چیو فراموش میکنی...
گفت انگار خودتم همین بیماریو داری...
گفت: چطور؟
گفت:انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم،
چقدر سختی کشیدم تا تو بزرگ بشی،
قامت خم کردم تا قد راست کنی...
شب نخوابیدم تا تو راحت بخوابی
پسر رفت توی فکر... ...
برگشت به مادرش گفت: مادر منو ببخش...
گفت:برای چی؟ گفت:به خاطر کاری که میخواستم بکنم...
مادر گفت: یادم نمیاد....
" سلامتی همه مادرها..:
خدایا اگه مادرم گناه داشت او را ببخش
و اگر غمگین دیدی قلب او را خوشحال کن
واگر خوشحال دیدی خوشحالی او را تمام نکن
و اگر او مریض است خدایا او را شفا بده
و اگر او را مدیون دیدی دین او را پرداخت کن
اگر او را مرده دیدی او را رحم کن و او را وارد بهشت کن...
ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺯﯾﺒﺎی ﺩﮐﺘﺮ ﭼﻤﺮﺍﻥ :
ﺧﺪﺍﯾﺎ ... ﺍﺯ ﺑﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ...
ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺎﯾﺘﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ...
ﻣﻦ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ...
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﯼ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﯼ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ...
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻨﺎﺭﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ...
ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﯼ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ...
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ...
ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ...
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ؛ ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﻣﻦ
کوچک ترین کشورمستقل: واتیکان
کم ارتفاع ترین کشور: مالدیو
بلندترین کشور: لسوتو
پرجمعیت ترین کشور جهان: جمهوری خلق چین
کم جمعیت ترین کشورجهان: واتیکان
بزرگ ترین اقیانوس جهان :اقیانوس آرام
بزرگ ترین دریا در جهان:دریای چین جنوبی
بزرگ ترین خلیج جهان: خلیج مکزیک
بزرگ ترین قاره جهان: قاره آسیا
بزرگ ترین شبه جزیره جهان: شبه جزیره عربستان
بزرگ ترین جزیره جهان: گرینلند
بلندترین قله جهان: قله اورست
بزرگ ترین رشته کوه جهان: هیمالایا
بزرگ ترین فلات جهان:فلات تبت
بزرگ ترین دریاچه جهان: دریاچه خزر
عمیق ترین دریاچه جهان: دریاچه بایکال
بزرگ ترین صحرای جهان: صحرای شمال افریقا
بلندترین آبشار جهان: آنجل
پهن ترین آبشار جهان: کهونه در لائوس
دراز ترین رودخانه جهان: رود نیل
سلطان محمود را در حالت گرسنگی خوراک بادنجان بورانی پیش آوردند. خوشش آمد. گفت: «بادنجان طعامی است خوش.» ندیمی به تعریف از بادنجان پرداخت. سلطان چون سیر شد، گفت: «بادنجان سخت مضر چیزی است.» ندیم باز درباره مضرات بادنجان زیاده روی کرد. سلطان گفت: «ای مردک تا این زمان به تعریف از آن می پرداختی؟»
گفت: «من ندیم توأم، نه ندیم بادنجان. مرا چیزی باید بگویم که تو را خوش آید، نه بادنجان را».
عبید زاکانی ادیب توانا در این حکایت طنز به زیبایی، چهره نازیبای افراد چاپلوس را می نمایاند که می کوشند با چرب زبانی، ضدارزش ها را ارزش و بدی ها را نیکی، پلیدی ها را زیبا و یا برعکس اینها نشان دهند و مردم را بفریبند.
شگفتا که بیشتر افراد ضعیف و فرومایه که چیزی بارشان نیست و بر اثر روابط و زد و بندها به مقام و موقعیتی دست یافته اند، از مدح و ستایش این گونه افراد لذت می برند و بساطشان را روز به روز گسترش می دهند، ولی افراد بالیاقت و شایسته که نیازی به تعریف و تمجید بی جا نمی بینند، به شدت با آنها مقابله می کنند.
امام علی علیه السلام می فرماید: «زنهار پرهیز کن از چاپلوسی و تملق که از خصلت ایمان نیست».
ناگفته نماند تملق و چاپلوسی، شخصیت گوینده را تخریب و مخاطب را مغرور می سازد.
خدایا
هنگامی که ثروتم دادی، خوشبختی ام رانگیر.
هنگامی که توانایی ام دادی، عقلم را نگیر.
هنگامی که مقامم دادی،
تواضعم رانگیر.
انگاه که تواضعم دادی ،
عزتم رانگیر.
وقتی قدرتم دادی ،
عفوم رانگیر .
هنگامی تندرستی ام دادی،
ایمانم رانگیر .
و آنگاه که فراموشت کردم ، فراموشم مکن....
عذاب وجدان گرفتم
اگه قبول دارم میبینه پس چرا گناه؟
خدایا چشم هاتو ببند دارم از خجالت میمیرم
خدایا چرا درنمازهایم مرا نوازش میکنی و مرا درآغوش میگیری
مرا یکبار هم که شده بزن
مهربان بودن تو مرا پر رو کرده...
مرگ هم به تساوی تقسیم نمیشود
عجبا!هیچ کس هنوز به سهم کمش از مرگ
اعتراض نکرده است
خیلی ها سهم بیشتری از مرگ نصیب شان می شود
کودک بودم که درسینما
مردی ازاسب افتاد و
آنقدر روی زمین کشیده شد که :
گریه چشم هایم را بست
بعد ها دانستم
افتادن از اسب گریه ندارد
خیلی ها از اصل می افتند و می میرند
(استادمحمدعلی بهمنی)