حس بارونی
جمعه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۳۹ ق.ظ
سطرای خیس ترانه شب شعریت بارون
شب فقر شاعری با اسم مستعار قارون
شب بی میلی مهتاب شب غربت ستاره
شبی که بجز منو تو حرف تازه ای نداره
شب ما شب بریدن خسته و خلوت و خالی
شب ما شب پریدن تا حقیقتی خیالی
شب سر در گمی دل شب آژیر تخیل
دوتا چشم بی تکلف با یه قلب آسمون جل
کم کم از خودم میبرم دلم انگاری خماره
آسمونی تر از ابر و ابدی تر از ستاره
حالا ترس من از اینه منو ناشنیده رد شی
با منه خسته نسازی با منه غمزده بد شی
کفش پا برهنگیمو دلم از پا در میاره
پا روی خودم میزارم به تو میرسم دوباره